کبوترانه
خانی آباد و... 1
دوشنبه 89 آذر 29 , ساعت 5:15 عصر  

   

 

  هر دو جدا مانده از همسفرشان ..

  زن با دختری به نام بتول و پسری اسماعیل نام

و مرد با دختری به نام عصمت، برای ادامه

زندگی همراه هم شدند.

 

   اسماعیل خیلی زود از دنیا رفت ،اما خانه ی کوچک

آنها در محله ی قدیمی خانی آباد با به دنیا آمدن

زهرا،عفت،نصرت،علی،محمد واکرم سرشار از شور زندگی شد.

 

  داستان بلند زندگی کل(کربلایی)قاسم

خوارو بار فروش و چاوشی خوان" خانی آباد"

 و رفتن عفت ،دختر خمیده پشتش بعداز فوت او

 روایتی است تلخ و بلند که هر دو را کنار

 هم در گورستان قدیمی ابن بابویه جای داد.

 ...

 ...

   کاش می شد تمام زندگی را در همین سه نقطه ها

 روایت کرد اما...

  انگار دوره هایی از زندگی رو ی دور تند

رو به جلو می رود .

 

کاش توان و تحمل آدم هایی هم که می مانند 

 به توان دو میشد.

 

 از دست دادن 4 عزیزظرف یک سال و پنج ماه!

 

نصرت زهرا،بتول و اکرم هیچ کدام طاقت نبودن دیگری را

 نیاوردند و پشت سر هم و به نوبت رفتند ... 

 

 

  روز عاشورا بابا علی رفته بود "مسجد قندی"

  عصر از صدای گرفته و خسته اش پشت تلفن معلوم 

 بود مرور یک عمر خاطره از خانی آباد  بااوچه

 کرده .

 

  حالا دیگر راویان ورود پرشور "تختی"به خانی آباد

آرام خفته اند ..

 

 راویانی که هر چند وقت یک بار با شورو اشتیاق

 وبا ظرافتی زنانه و ریز بینانه ازاوو

 قهرمانی هایش یاد می کردند.

 ...

...

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط محبوبه نجفعلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

کبوترانه

محبوبه نجفعلی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 2 بازدید
بازدید دیروز: 1 بازدید
بازدید کل: 16426 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

آبان 89
آذر 89
مرداد 90
دی 89
خرداد 90
تیر 90
پاییز 90
تابستان 90
زمستان 90
لوگوی وبلاگ من

کبوترانه
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آدم برفی
رویا
انتظار
امید
سین هفتم
[عناوین آرشیوشده]