نه برف بارید
و
نه باران
در حوض نقاشی من
چه می کنی؟
گنجشک کوچک!
محبوبه
برای فرشته ام که بیست و شش سال پیش در دومین روز از
شهریور ماه به زمین آمد و آخرین روزهای خردادتنهایمان گذاشت.
...
این کدام بازی است؟
کاش قاعده اش را یادم می دادی
حالا
تمام پرنده ها
بر جای مانده اند
پس تو چرا پریده ای ؟!
محبوبه
این هزارمین قایقی است
که بر آب انداخته ام
بی آنکه دوباره
گذر کشتی های بزرگ
دریانوردان را
پیش بینی کرده باشم
تنها پیش بینی تو درست بود :
قایق های کاغذی
هیچ وقت
به مقصد نمی رسند
حالا از دفتر شعرم
تنها یک جلد باقی مانده.
محبوبه
10/6/89
آفتاب گردان ها به خواب رفته اند
"ونسان" طرحی نو بزن
تعبیرش با من .
محبوبه
12/7/90
می ترسم...
می ترسم
ازبازی این عقربه های عجول
که مدام دنبال هم اند
و
هیچ به بازی ما
نگاه هم نمی کنند
چه می شود یک بار
چشم بر هم بگذارند و
ما
یک دل سیر
پنهان شویم
...
...
این روز ها
خسته ام
آن قدر که دیگر
فرقی نمی کند
عقربه ها
در بازی عجولانه شان
راهم دهند یا نه.
محبوبه
31/5/90